جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ببردی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2088

غزل 2088 ام از 6329 غزلیات

ببردی دلم را بدادی به زاغان

1 ببردی دلم را بدادی به زاغان گرفتم گروگان خیالت به تاوان

2 درآیی درآیم بگیری بگیرم بگویی بگویم علامات مستان

3 نشاید نشاید ستم کرد با من برای گریبان دریدن ز دامان

4 بیاور بیاور شرابی که گفتی مگو که نگفتم مرنجان مرنجان

5 شرابی شرابی که دل جمع گردد چو دل جمع گردد شود تن پریشان

6 نخواهم نخواهم شرابی بهایی از آن بحر بگشا شراب فراوان

7 ز تو باده دادن ز من سجده کردن ز من شکر کردن ز تو گوهرافشان

8 چنانم کن ای جان که شکرم نماند وظیفه بیفزا دو چندان سه چندان

9 بجوشان بجوشان شرابی ز سینه بهاری برآور از این برگ ریزان

10 خرابم کن ای جان که از شهر ویران خراجی نجوید نه دیوان نه سلطان

11 خمش باش ای تن که تا جان بگوید علی میر گردد چو بگذشت عثمان

12 خمش کردم ای جان بگو نوبت خود تویی یوسف ما تویی خوب کنعان

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان

شاعر شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان چه کسی است ؟

شاعر شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان چیست ؟

قالب شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان غزل است

مضمون اصلی شعر ببردی دلم را بدادی به زاغان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
ویدیویی