- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میبرید او راه خود در پرده باز تا مگر پیدا شود در پرده راز
2 اولین پرده ز نور تاب دید چون نظر کرد اندران پرتاب دید
3 بود نوری شعله زن در پرده در گر نبینی آن تو باشی پرده در
4 بود نوری سبز با او تاب دار در صفت مانند حوضی آب دار
5 گفت ای استاد ای تو پرده در چیست با من تو بیان کن این خبر
6 گفت ای مسکین مترس و اندر آی تا ترا بر فرق افتد نور ورای
7 چند ترسان باشی و بیخود شوی نیک میبین تا نباشی در بدی
8 خود مبین تا این همه کم گرددت قطره دریا بهم کم گرددت
9 در سلوک آتش طبعی ممان سرّ ما را هم ز ما تو بازدان