-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
2 می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم
3 بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی کز شوق رسیدست بلب جان فگارم
4 این جان بلب آمده نذر سخن تست هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم
5 این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد آورد پیامی ز تو و برد قرارم
6 در رشته کارم گره افتاد ز زلفت لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم
7 با آب حیاتم نبود کار فضولی من کشته لعل لب جان پرور یارم