- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای مرغک خرد، ز اشیانه پرواز کن و پریدن آموز
2 تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چمیدن آموز
3 رام تو نمیشود زمانه رام از چه شدی، رمیدن آموز
4 مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم، دیدن آموز
5 شو روز بفکر آب و دانه هنگام شب، آرمیدن آموز
6 این لانهٔ ایمنی که داری دانی که چسان شدست آباد
7 کردند هزار استواری تا گشت چنین بلند بنیاد
8 دادند باوستادکاری دوریش ز دستبرد صیاد
9 تا عمر تو با خوشی گذاری وز عهد گذشتگان کنی یاد
10 یک روز، تو هم پدید آری آسایش کودکان نوزاد
11 این خانهٔ پاک، پیش از این بود آرامگه دو مرغ خرسند
12 کرده به گل آشیانه اندود یکدل شده از دو عهد و پیوند
13 یکرنگ چه در زیان چه در سود هم رنجبر و هم آرزومند
14 از گردش روزگار خشنود آورده پدید بیضهای چند
15 آن یک، پدر هزار مقصود وین مادر بس نهفته فرزند
16 گاهی نگران ببام و روزن بنشست برای پاسبانی
17 روزی بپرید سوی گلشن در فکرت قوت زندگانی
18 خاشاک بسی ز کوی و برزن آورد برای سایبانی
19 یک چند به لانه کرد مسکن آموخت حدیث مهربانی
20 آنقدر پرش بریخت از تن آنقدر نمود جانفشانی
21 آن بیضه بهم شکست و مادر در دامن مهر پروراندت
22 چون دید ترا ضعیف و بی پر زیر پر خویشتن نشاندت
23 بس رفت کوه و دشت و کهسر تا دانه و میوهای رساندت
24 چون گشت هوای دهر خوشتر بر بامک آشیانه خواندت
25 بسیار پرید تا که آخر از شاخته بشاخهای پراندت
26 داد آگهیست چنانکه دانی از زحمت حبس و فتنهٔ دام
27 آموخت همی که تا توانی بیگاه مپر ببرزن و بام
28 هنگام بهار زندگانی سرمست براغ و باغ مخرام
29 کوشید بسی که در نمانی روز عمل و زمان آرام
30 برد اینهمه رنج رایگانی چون تجربه یافتی سرانجام