1 ای برده دل من چو هزاران درویش بی رحمیت آیین شد و بد عهدی کیش
2 تا کی گویی ترا نیازارم بیش من طبع تو نیک دانم و طالع خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 معشوق به سامان شد تا باد چنین باد کفرش همه ایمان شد تا باد چنین باد
2 زان لب که همی زهر فشاندی به تکبر اکنون شکر افشان شد تا باد چنین باد
1 در ده پسرا می مروق را یاران موافق موفق را
2 زان می که چو آه عاشقان از تف انگشت کند بر آب زورق را
1 هر آن روزی که باشم در خرابات همی نالم چو موسی در مناجات
2 خوشا روزی که در مستی گذارم مبارک باشدم ایام و ساعات
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به