1 ای درگه تو عید گه روحانی در تهنیتت هم انسی و هم جانی
2 از لطف تو عیدیی طمع دارم لیک ترسم که توام طفل طبیعت خوانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گرم آمد و بر آتش شوقم نشاند و رفت آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت
2 آمد چو باد و مضطربم کرد همچو برق وز آتشم زبانه به گردون رساند و رفت
1 این زمان یارب مه محمل نشین من کجاست آرزو بخش دل اندوهگین من کجاست
2 جانم از غم بر لب آمد، آه از این غم، چون کنم باعث خوشحالی جان غمین من کجاست
1 اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست
2 ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون بر آستانهٔ آن در سر نیازی هست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به