- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگفت ای چراغ دل و جان من بت گل رخ و جان و جانان من
2 به هجر اندرون کرد نتوان درنگ شود نرم از عشق پولاد و سنگ
3 نگارم شد و شد ز هجرش مرا هم از دل نشاط و هم از روی رنگ
4 کنون کم قضا سوی اوره نمود نگیرم دگر در صبوری درنگ
5 ز جان و ز خون معادی کنم هوا تیره فام و زمین لاله رنگ
6 نیارم شبیخون، نسازم کمین کزین هر دو بر مرد عارست و ننگ
7 بتم گر بکام نهنگ اندرست برون آرم او را ز کام نهنگ
8 بخون ربیع ابن عدنان کنون بشویم دل و جان به شمشیر جنگ