- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خلق را دیدی دگر خواری چرا باید کشید پای در دامان و دست از مدعا باید کشید
2 بار درد بی دوا بردن بسی آسانترست کز طبیبان منت از بهر دوا باید کشید
3 منت دریا کشند ار قطره ای احسان کنند کاش منت را بمقدار عطا باید کشید
4 دولتی بهتر ز گمنامی نخواهی یافتن سر بجیب از سایه بال هما باید کشید
5 میهنی سرپنجه را در زیر سنگ از بار رنگ دست همت را ز دامان حنا باید کشید
6 با وجود ضعف پیری بار بردن مشکلست پا بدامان کش چو منت از عصا باید کشید
7 در خمار باده دلکوبست سیر گلستان دردسر از خنده گلها چرا باید کشید
8 کار محنت گر درین راه اینچنین بالا رود ره نوردان را ز زانو خار پا باید کشید
9 شمع را با خامشی هر گه زبان باید برید بنگر از بیهوده گوئیها چها باید کشید
10 از بلای آشنائی آنچه من دیدم کلیم ز آشنا خود را بکام اژدها باید کشید