- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
2 ما بیخبر شدیم که دیدیم حسن او او خود ز حال بیخبر ما خبر نداشت
3 ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
4 گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
5 وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
6 گفتند خرم است شبستان وصل او رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
7 گفتم که بر پرم سوی بام سرای او چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
8 خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت