ای سنایی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2199

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو

1 ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو

2 بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو

3 ور خیال آید تو را کز دی و فردا برتری برتری را کار و بار و ملک و بردابرد کو

4 در میان هفت دریا دامن تو خشک کو در میان هفت دوزخ عنصر تو سرد کو

5 این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی آه سرد و اشک گرم و چهره‌های زرد کو

6 هر نفس بوی دل آید از صراط المستقیم تا نگویی عشق ره رو را که راه آورد کو

7 گرد از آن دریا برآمد گرد جسم اولیاست تا نگویی قوم موسی را در این یم گرد کو

عکس نوشته
کامنت
comment