1 گفتی که تو را شوم مدار اندیشه دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
2 کو صبر و چه دل کانکه دلش میگوئی یک قطرهٔ خون است و هزار اندیشه
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟
2 جرعه زراب است بر خاکش مریز خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟
1 رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا
2 جائی که هست فزون از کل کون و مکان جائی که هست برون از وهم ما و شما
1 خوی او از خامکاری کم نکرد سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد
2 دشمنان با دشمنان از شرم خلق آشتی رنگی کنند آنهم نکرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **