گفتی که نخواهیم ترا گر از سنایی غزنوی غزل 434

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی

1 گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی ظنم نه چنان بود که با ما تو چنینی

2 بر آتش تیزم بنشانی بنشینم بر دیدهٔ خویشت بنشانم ننشینی

3 ای بس که بجویی تو مرا باز نیابی ای بس که بپویی و مرا باز نبینی

4 با من به زبانی و به دل باد گرانی هم دوست‌تر از من نبود هر که گزینی

5 من بر سر صلحم تو چرا جنگ گزینی من بر سر مهرم تو چرا بر سر کینی

6 گویی دگری گیر مها شرط نباشد تو یار نخستین من و باز پسینی

عکس نوشته
کامنت
comment