1 گفتی مرا که چیست ز خوبان عجیبتر ز ایشانست آفرینش ایشان عجیبتر
2 در آب و خاک روح دمیدم عجب بود در خون و نطفه صورت انسان عجیبتر
3 گویند آفتاب عجیبسب و مه غریب از مهر و ماهٔ عارض خوبان عجیبتر
4 ابرو و چشم بر رخ خورشید طلعتان ز ابرو و چشم غمزهٔ خوبان عجیبتر
5 ناز و کرشمه خد و قد بس عجب بود گشتن اسیر صورت چسبان عجیبتر
6 از جان عجیب تر چه بود در سرای تن عشقست در سرای تن از جان عجیبتر
7 گوشم شنید قصه مجنون عامری چشمم بدید قصهٔ خود زان عجیبتر
8 خون خوردن کسیست برای کسی عجب آنکه برای بیغم ناران عجیبتر
9 ای کاش داشتند ز دل دلبران خبر از دلبری تغافل ایشان عجیبتر
10 رندی و شاعری عجبست از طریق فیض آنگاه شعرهای پریشان عجیبتر