- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتی که بترسد ز همه خلق سنایی پاسخ شنو ار چند نهای در خور پاسخ
2 جغد ار که بترسد بنترسد ز پی جنس آن مرغ که دارند شهانش همه فرخ
3 آن مست ز مستی بنترسد نه ز مردی ور نه بخرد نیزهٔ خطی شمرد لخ
4 در بند بود رخ همه از اسب و پیاده هر چند همه نطع بود جایگه رخ
5 نز روی عزیزیست که چون مرکب شاهان رایض نکند بر سر خر کره همی مخ
6 گویی که نترسم ز همه دیوان آری از میخ چه ترسد که مر او را نبود مخ
7 بیدار نهای فارغی از بانگ تکاتک بیمار نهای فارغی از بند اخ و اخ
8 ایمن بود از چشم بد آن را که ز زشتی در چشم کسان چون رخ شطرنج بود رخ
9 زان ایمنی از دیدن هر کس که بگویند اندر مثل عامه که کخ را نبرد کخ