1 تو خود گفتی که مو ملاح مانم به آب دیدکان کشتی برانم
2 همی ترسم که کشتی غرق وابو درین دریای بی پایان بمانم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زهجرانت هزار اندیشه دیرم همیشه زهر غم در شیشه دیرم
2 ز نا سازی بخت و گردش چرخ فغان و آه و زاری پیشه دیرم
1 نمیدانم که رازم با که واجم غم و سوز وگدازم با که واجم
2 چه واجم هر که ذونه میکره فاش دگر راز و نیازم با که واجم
1 به کس درد دل مو واتنی نه که سنگ از آسمون انداتنی نه
2 بمو واجن که ترک یار خود که کسیس یارم که ترکش واتنی نه
1 چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی
2 اگر مجنون دل شوریدهای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بی
1 اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
2 یکی را میدهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو آلوده در خون
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به