1 گفتی مرا نزد من آ تو آتشی تو آتشی ترسم بسوزانی مرا تو آتشی تو آتشی
2 من تیره و دل سوخته تو روشن و افروخته من سوخته من سوخته تو آتشی تو آتشی
3 من نیستم الاخسی تو سوختی چون من بسی کی جان برد از تو کسی تو آتشی تو آتشی
4 در وصل تو چون اخگرم میسوزم آتش میخورم در فرقتت خاکسترم تو آتشی تو آتشی
5 گه گرمی آموزیم گاهی ز تاب افروزیم گاهی تمامی سوزیم تو آتشی تو آتشی
6 چون شعله خندان و خوشی میسوزی وسر میکشی خوشخوشکشی خوشخوشکشی توآتشی توآتشی
7 خوی توداغ من بس استرویتچراغ منبس است نورت سراغ من بس است تو آتشی تو آتشی
8 از روی تو دارم ضیا از گرمیت دارم بقا آیم برت گردم فنا تو آتشی تو آتشی
9 گه فیض را سر کش کنی گه صافی و بیغش کنی گه آتش آتش کنی تو آتشی تو آتشی