الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی
الهامی کرمانشاهی

بگفتا از الهامی کرمانشاهی شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 100

شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) 100 ام از 451 خیابان سوم

بگفتا که ای کار فرمای شام

1 بگفتا که ای کار فرمای شام بیندوختی بهر خود زشت نام

2 یکی داستان گویمت می شنو وزان پس به هر ره که خواهی برو

3 یکی ژرف دریا بود در فرنگ چو دریای چرخ برین، نیل رنگ

4 زجوش و خروشش فلک درستوه همی موج خیزد ازو کوه کوه

5 بود در میانش یکی مرغزار پر از سرو کاج و تذرو و هزار

6 درختان او سبز و خرم زمین هوا مشکبار و فضا عنبرین

7 درازیش صد فرسخ افزونتر است به هشتاد فرسنگ پهناور است

8 در آن مرغزار است شهری بزرگ به هر کویش از آب نهری سترک

9 درآن شهر باشد برون از شمار زکافور و عنبر ز مشک تتار

10 همه اهل این شهر هر کس که هست ز خرد و بزرگ اند عیسی پرست

11 کلیسای حافر درآنجا بود که چون قبله ی مرد ترسا بود

12 یکی حقه با گوهر هفت رنگ بپردخته استادهای فرنگ

13 به محراب آن معبد آویخته همان حقه از زر برانگیخته

14 سمی از خر عیسی پاک جان بود اندر آن درج گوهر نهان

15 برای زیارت ز راه دراز به هرسال قومی به عجز و نیاز

16 بیایند و برخاک سایند سر به نزدیک آن درج و آن سم خر

17 بگیرند راه مناجات پیش ز یزدان بخواهند حاجات خویش

18 کسانی که هستند در بند دین چنینند در خدمت مرسلین

19 تو فرزند پیغمبر خویشتن کشی زار و پس در بر انجمن

20 بیاری زنانی که در روزگار گزید از همه خلقشان کردگار

21 زهی کیش و ملت زهی داد و دین ترا باد خشم جهان آفرین

22 ازین پس زکردار تو زشت کار بود داستان ها به هر روزگار

23 چو گفتار او را بد اختر شنید به جز کشتن مرد چاره ندید

24 به دژخیم گفتا که با تیغ تیز برون بر از اینجا و خونش بریز

25 و گرنه برد نام ما زیر ننگ از اینجا رود چون به شهر فرنگ

26 فرستاده را گرچه کشتن خطاست ولیکن ازو چون بد آید رواست

27 چو ترسا شنید این ببوسید خاک بگفتا سپاسم به یزدان پاک

28 که خوابی که دیدم همه راست شد دلم آنچه از بخت میخواست شد

29 شب دوش عیسای مینو سرشت مرا داده بد مژده سوی بهشت

30 کنونم ره مینو آمد پدید بگفت این و سوی سرشه دوید

31 مرآنرا از آن طشت زر و برگرفت به زاری بر او مویه اندر گرفت

32 ببوسید و گفت ای حبیب رسول ز من کن تو قربانی ام را قبول

33 به نزد پیمبر گواهم تو باش به روز قیامت پناهم تو باش

34 که من جان سپردم به آیین او گرفتم ره ملت و دین او

35 بگفت این و دژخیم ببرید سر از آن نو مسلمان فرخ گهر

36 زکینش اگر کشت شاه دمشق نمیرد که زنده است جانش به عشق

37 پس از وی بر آشفت بطریق روم که بودی نشسته درآن بزم شوم

38 بگفتا بدان نابکار پلید که چون تو ستمگستری کس ندید

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بگفتا که ای کار فرمای شام

شاعر شعر بگفتا که ای کار فرمای شام چه کسی است ؟

شاعر شعر بگفتا که ای کار فرمای شام الهامی کرمانشاهی می باشد.

شعر بگفتا که ای کار فرمای شام در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر بگفتا که ای کار فرمای شام چیست ؟

قالب شعر بگفتا که ای کار فرمای شام شاهدنامه (چر خیابان باغ فردوس) است

مضمون اصلی شعر بگفتا که ای کار فرمای شام چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر