ای سنایی خیز و در ده آن شراب از سنایی غزنوی غزل 160

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار

1 ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی شمار

2 از نشاط آنکه دایم در سرم مستی بود عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار

3 هست خوش باشد کسی را کو ز خود باشد بری خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار

4 من به حق باقی شدم اکنون که از خود فانیم هان ز خود فانی مطلق شو به حق شو استوار

5 دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پیش یار

6 من به خود قادر نیم زیرا که هستم ز آب و گل چون بوم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار

عکس نوشته
کامنت
comment