یاد می‌داری که با من جنگ از سعدی شیرازی غزل 528

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی

1 یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی

2 نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی

3 دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود جز در این نوبت که دشمن دوست می‌پنداشتی

4 خاطرم نگذاشت یک ساعت که بدمهری کنم گر چه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی

5 همچنانت ناخن رنگین گواهی می‌دهد بر سرانگشتان که در خون عزیزان داشتی

6 تا تو برگشتی نیامد هیچ خلق اندر نظر کز خیالت شحنه‌ای بر ناظرم بگماشتی

7 هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست سر نهادن به در آن موضع که تیغ افراشتی

8 هر دم از شاخ زبانم میوه‌ای تر می‌رسد بوستان‌ها رست از آن تخمم که در دل کاشتی

9 سعدی از عقبی و دنیا روی در دیوار کرد تا تو در دیوار فکرش نقش خود بنگاشتی

عکس نوشته
کامنت
comment