1 مرا خواندی ز در تو خستی از بام زهی بازی زهی بازی زهی دام
2 از آن بازی که من می دانم و تو چه بازیها تو پختستی و من خام
3 تویی کز مکر و از افسوس و وعده چو خواهی سنگ و آهن را کنی رام
4 مها با این همه خوشی تو چونی ز زحمتهای ما وز جور ایام
5 چه می پرسم تو خود چون خوش نباشی که در مجلس تو داری جام بر جام
6 مرا در راه دی دشنام دادی چنین مستم ز شیرینی دشنام