-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گه نقاب از رخ کشیدی گه نقاب انداختی تهمتی بر سایه و بر آفتاب انداختی
2 گه نمائی روی و گه پنهان کنی در زیر زلف زین کشاکش خلقرا در پیچ و تاب انداختی
3 بس نشانهای غلط دادی بکوی خویشتن تشنگان وادیت را در سراب انداختی
4 شرم بیاندازهات سرهای ما افکند پیش از حجاب خویش ما را در حجاب انداختی
5 زلف را کردی پریشان پر عذار آتشین رشتهٔ جان مرا در پیچ و تاب انداختی
6 بر امید وعدهٔ فردا ز خود راندی بنقد عابدانرا در ثواب و در عقاب انداختی
7 عاشق بیچاره را مهجور در عین وصال چشم گریان سینه بریان دل کباب انداختی
8 اهل دل را صاف دادی اهل گلرا درُد درد عاقلانرا در حساب و در کتاب انداختی
9 فیض گفتی بس غزل هریک ز دیگر خوبتر حیرتی در طالبان انتخاب انداختی
10 میشود آخر دلت غواص بحر من لدن بس در و گوهر که از چشم بر آب انداختی