ای نرگست به شوخی صدبار از اوحدی مراغه‌ای غزل 567

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم

1 ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم بر من ترحمی کن،بنگر: که بی‌تو چونم؟

2 غافل شدی ز حالم، با آنکه دور بینی عاجز شدم ز دستت، با آنکه ذوفنونم

3 تریاک زهر خوبان سیمست و من ندارم درمان درد عاشق صبرست و من زبونم

4 هر کس گرفت با خویش از ظاهرم قیاسی بگذار تا ندانند احوال اندرونم

5 گر خون خود بریزم صدبار در غم تو دانم که: بار دیگر رخصت دهی به خونم

6 دل خواستی تو از من، تشریف ده زمانی گر جان دریغ بینی، از عاشقان دونم

7 از بس فسون که کردم افسانه شد دل من خود در تو نیست گیرا افسانه و فسونم

8 میم دهان خود را از من نهان چه کردی؟ باری، نگاه می‌کن در قامت چو نونم

9 گر اوحدی سکونی دارد، صبور باشد من چون کنم صبوری آخر؟ که بی‌سکونم

عکس نوشته
کامنت
comment