-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای نور چشم من ز رخ لالهرنگ تو سوگند سخت من به دل همچو سنگ تو
2 در دهر سوکوار نباشد به حال من در شهر غمگسار نباشد بینگ تو
3 پیش رخت ز شرم بریزند رنگها صورتگران چین چو ببینند رنگ تو
4 بر زان دل چو سنگ و بر همچو سیم خام آنکس خورد، که سیم بریزد به سنگ تو
5 مپسند کشتن من مسکین، که بعد ازین مانند من شکار نیفتد به چنگ تو
6 اکنون سپر چه سود؟ که بر دل گذار کرد پیکان تیر غمزهٔ همچون خدنگ تو
7 میدان فراخ یافتهای، اوحدی،ولی در وصل او عجب که رسد دست تنگ تو!