عشق را فرسوده‌ای باید از اوحدی مراغه‌ای غزل 642

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

عشق را فرسوده‌ای باید چو من

1 عشق را فرسوده‌ای باید چو من در مشقت بوده‌ای باید چو من

2 لایق سودای آن جان و جهان از جهان آسوده‌ای باید چو من

3 تا غم او را به کار آید مگر کار غم فرسوده‌ای باید چو من

4 از برای خوردن حلوای غم خون دل پالوده‌ای باید چو من

5 انتظار دیدن آن ماه را سالها نغنوده‌ای باید چو من

6 تا ز وصل او به درمانی رسد درد دل پیموده‌ای باید چو من

7 اوحدی، راه غم آن دوست را خاک و خون آلوده‌ای باید چو من

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر