1 عشق را فرسودهای باید چو من در مشقت بودهای باید چو من
2 لایق سودای آن جان و جهان از جهان آسودهای باید چو من
3 تا غم او را به کار آید مگر کار غم فرسودهای باید چو من
4 از برای خوردن حلوای غم خون دل پالودهای باید چو من
5 انتظار دیدن آن ماه را سالها نغنودهای باید چو من
6 تا ز وصل او به درمانی رسد درد دل پیمودهای باید چو من
7 اوحدی، راه غم آن دوست را خاک و خون آلودهای باید چو من