1 ای وزیری که ملک و جاه تو را از سماوات و ارض بیرون ارض
2 از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهم عرض
3 که در ایّام دولت تو، یکی که دعای تو باشد او را فرض
4 نخورَد هیچ چیز الاّ غم نکند هیچ کار الاّ قرض
1 باز بالا بنمودی و بلا خواهد شد چشم بگشادی و مفتاح جفا خواهد شد
2 هیچ کس نیست کز آن طرّه گشاید شکنی این گشاد از قدم باد صبا خواهد شد
1 تا ز خاک قَدَمَت باد خبر میآرد سرمه را دیده کجا پیش نظر میآرد
2 باد صدبار سر زلف تو را جانب رخ میبرد تا که شبی را به سحر میآرد
1 اگر دیده در مهر و مه ناظر است غرض چیست او را از این، ظاهر است
2 از آن دم که از چشم من غایبی حضوری ندارم خدا حاضر است