1 ای وزیری که ملک و جاه تو را از سماوات و ارض بیرون ارض
2 از زمانه شکایتی دارم بر ضمیر تو کرد خواهم عرض
3 که در ایّام دولت تو، یکی که دعای تو باشد او را فرض
4 نخورَد هیچ چیز الاّ غم نکند هیچ کار الاّ قرض
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای لبت کام دل بیسروسامانی چند کاکلت حلقهٔ سودای پریشانی چند
2 کوکب سعدی و منظور سبک روحانی قدر وصل تو چه دانند گران جانی چند
1 چو سرو هر که در این بوستان هوای تو کرد ز گریه پای به گِل ماند و سر فدای تو کرد
2 ز گریه دامن دُر داشت چشم من لیکن به دیده هرچه که بودش همه فدای تو کرد
1 چون نه شادیّ و نه محنت به کسی میماند به غمش همنفسم تا نفسی میماند
2 هوس خاتم دولت مکن ای دل کآن نیز میرود زود ز دست و هوسی میماند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به