-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی در هویدائیت ما را در حجاب انداختی
2 پرتوی از نور خود بر عرش و کرسی تافتی ذرهٔ بر انجم و بر آفتاب انداختی
3 روی خوبانرا درخشان کردی از مهر رخت نشئهٔ حسن ازل را در شراب انداختی
4 روح را بیرون کشیدی ز اوج علیین عقل در حضیض آب و گل مست و خراب انداختی
5 دشمنان را راه دادی در حریم جان و دل دوستانرا در عقاب و در عذاب انداختی
6 دست و پای خواهش ما را ز بند خواهشت در ره فرمانبری در پیچ و تاب انداختی
7 در طلب گه گرم کردی گاه افسردی دلم گه در آتش سوختی گه در یخ آب انداختی
8 گاه نزدیک خودم خانی گهی دور افکنی زین قبول ورد مرا در اضطراب انداختی
9 تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی