بر جمال از پرتو رویت نقاب از فیض کاشانی غزل 871

فیض کاشانی

فیض کاشانی

فیض کاشانی

بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی

1 بر جمال از پرتو رویت نقاب انداختی در هویدائیت ما را در حجاب انداختی

2 پرتوی از نور خود بر عرش و کرسی تافتی ذرهٔ بر انجم و بر آفتاب انداختی

3 روی خوبانرا درخشان کردی از مهر رخت نشئهٔ حسن ازل را در شراب انداختی

4 روح را بیرون کشیدی ز اوج علیین عقل در حضیض آب و گل مست و خراب انداختی

5 دشمنان را راه دادی در حریم جان و دل دوستانرا در عقاب و در عذاب انداختی

6 دست و پای خواهش ما را ز بند خواهشت در ره فرمانبری در پیچ و تاب انداختی

7 در طلب گه گرم کردی گاه افسردی دلم گه در آتش سوختی گه در یخ آب انداختی

8 گاه نزدیک خودم خانی گهی دور افکنی زین قبول ورد مرا در اضطراب انداختی

9 تا که باشم تا که باشم بر در امید و بیم در ضمیرم گه ثواب و گه عقاب انداختی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر