عهدها شد که نکردی بنگاهی از نیر تبریزی غزل 114

نیر تبریزی

آثار نیر تبریزی

نیر تبریزی

عهدها شد که نکردی بنگاهی شادم

1 عهدها شد که نکردی بنگاهی شادم سست عهدا مگر از چشم تو باز افتادم

2 ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر که جز اینخط جنون یاد نداد استادم

3 تو بشیر بنتر از آنی که بشیرین مانی رو ندیدم اگر انصاف دهد فرهادم

4 هر بلایت بتن آید کنم آویزۀ جان بندۀ عاجزم ایخواجه مکن آزادم

5 گفتیم کام زیاد لب من تلخ مدار هرگز این نکتۀ شیرین نرود از یادم

6 نالۀ زار من از وحشت جان نیست ولیک ترسم از ضعف نیارد بنظر صیادم

7 وعدۀ قند لبی دادی و عمریست دراز که مکرر کنمش تا نرود از یادم

8 شدم از زلف تو سر حلقۀ اصحاب جنون گر چه آشفته بود سلسلۀ اسنادم

9 بس خرابم ز تبه کاری ایام امید که کند همت صاحب نظری آبادم

10 نیرّ افکند و هم شور حسینی بعراق گر بیاین ملایک بمبار کبادم

عکس نوشته
کامنت
comment