-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کردی نخست با ما عهدی چنان که دانی ماند بدان که بر سر آن عهد خود نمانی
2 راندی به گوش اول صد فصل دلفریبم و امروز در دو چشمم جز جوی خون نرانی
3 آن لابههای گرمت ز اول بسوخت جانم زیرا که همچو آتش، یکسر همه زبانی
4 از تو وفا نخیزد، دانی که نیک دانم وز من جفا نیاید، دانم که نیک دانی
5 از خون من فرستی هردم نوالهٔ هجر یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی
6 هستم بر آنکه خود را بیتو ز خود برآرم هرچند میسگالم تو نیز هم برآنی
7 خاقانی این جفاها از تو عجب ندارد کاخر نه در جهانی، پروردهٔ جهانی