-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با رقیب ای سست پیمان نرد الفت باختی تا مرا در ششدر رشک رقیب انداختی
2 سوختی از آتش غیرت دل عشاق را ساختی با غیر و کار عاشقان را ساختی
3 تا که را خواهی هلاک از درد رشک من که تو بی سبب در بزم وصل امشب مرا بنواختی
4 قدر سرو و گل شکستی تا تو در بستان حسن رخ چو گل افروختی قامت چو سرو افراختی
5 با خرابی دل اکنون ای شه خوبان بساز تا چرا رخش ستم در کشور دل تاختی
6 من ز حسرت جان سپردم چون تو بهر دیگران از کمر خنجر کشیدی از میان تیغ آختی
7 کشتی ام گر از غم عشق بتان شادم که تو صفحه ی دل را زغم های دگر پرداختی
8 تا کس از جورت به جز ما در سر آن کو نماند عاشقان خویش را زاهل وفا نشناختی
9 نرم می باید دل آن شوخ سنگین دل (سحاب) ورنه گیرم سنگ را ز آه درون بگداختی