- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب
2 پیغام عجز من ز غرورت شنیدنیست مکتوب سایه دارم و عنوان آفتاب
3 در هرکجا نگاه پر افشان روز بود شوق تو داشت اینهمه سامان آفتاب
4 شب محو انتظارتو بودم دمید صبح گشتم به یاد روی تو قربان آفتاب
5 چون سایه پایمال خس و خار بهتر است آن سرکه نیستگرم ز احسان آفتاب
6 از چرخ سفلهکام چه جویمکه این خسیس هر شب نهانکند به بغل نان آفتاب
7 همت به جهد شبنم ما نازمیکند بستیم اشک خویش به مژگان آفتاب
8 ای لعل یار ضبط تبسم مروت است تا نشکنی به خنده نمکدان آفتاب
9 چون ماه نو ز شهرت رسواییام مپرس چاکی کشیدهام زگریبان آفتاب
10 بیدل به حسن مطلع نازش چسان رسیم ما راکه ذره ساخته حیران آفتاب