1 به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
2 به لطف و خوی تو در بوستان موجودات شکوفهای نشکفت و شمامهای ندمید
3 چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی به من رسید که کردی ولی به من نرسید
1 گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم
2 تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری هر زمان صد رهت اندر سر و پا مینگرم
1 فریاد من از فراق یار است وافغان من از غم نگار است
2 بی روی چو ماه آن نگارین رخسارهٔ من به خون نگار است
1 شنیدم که وقتی گدازادهای نظر داشت با پادشازادهای
2 همیرفت و میپخت سودای خام خیالش فرو برده دندان به کام
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم