1 رفتی و ز رفتن تو من خون گریم وز غصهٔ افزون تو افزون گریم
2 نی خود چو تو رفتی ز پیت دیده برفت چون دیده برفت بعد از او چون گریم
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما
2 درآید جان فزای من گشاید دست و پای من که دستم بست و پایم هم کف هجران پابرجا
1 رازیکه بگفتی ای بت بدخویم واگو که من از لطف تو آن میجویم
2 چون گفت به گریه درشدم پس گفتا وامیگویم خموش وامیگویم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **