- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شکر لب جوانی نی آموختی که دلها در آتش چو نی سوختی
2 پدر بارها بانگ بر وی زدی به تندی و آتش در آن نی زدی
3 شبی بر ادای پسر گوش کرد سماعش پریشان و مدهوش کرد
4 همی گفت و بر چهره افکنده خوی که آتش به من در زد این بار نی
5 ندانی که شوریده حالان مست چرا بر فشانند در رقص دست؟
6 گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کاینات
7 حلالش بود رقص بر یاد دوست که هر آستینیش جانی در اوست
8 گرفتم که مردانهای در شنا برهنه توانی زدن دست و پا
9 بکن خرقه نام و ناموس و زرق که عاجز بود مرد با جامه غرق
10 تعلق حجاب است و بی حاصلی چو پیوندها بگسلی واصلی