-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا با جمع رندانی که در دیرند ضم کردی چو دیر از غیر خالی شد در خلوت بهم کردی
2 نهادی مجلس بزمی بر آواز رباب و نی چو لعلت میر مجلس شد به می دادن ستم کردی
3 به شوخی عقل فرزانه، چو ره برد اندر آن خانه به جای رطل و پیمانه، سرش زیر قدم کردی
4 ز بهر فضل و پیشی من، چو کردم با تو خویشی من دو ساغر بیشتر دادی، مرا از خویش کم کردی
5 مرا با طاق آن ابرو چو دیدی مهر پیوسته تنم را از بر او طاق و دل را جفت غم کردی
6 تو بودی مطرب و ساقی، تو بودی شاهد باقی گهم درویش خود خواندی و گاهم محتشم کردی
7 به خیلی کردی از رخ چون سال بوسهای کردم شکایت چون توان کرد از چنان رویی کرم کردی
8 به دستم جامجم دادی، پس از عمری که دم دادی چه مستیها کنیم اکنون! که می در جام جم کردی
9 چو دیدی اوحدی را تو به علم عاشقی دانا میان عالمی او را به عشق خود علم کردی