زدی بتیغم و از جبهه تو چین از طبیب اصفهانی غزل 39

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست

1 زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست

2 نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست

3 مرا که ذوق اسیری کشد بصید گهی ازین چه سود که صیاد از کمین برخاست

4 چه کرده ام؟ که بقصدم چو آسمان افکند خدنگی، از دو جهان بانگ آفرین برخاست

5 ترحمی! که ز جور سپهر، رفته طبیب چنان زکار، که نتواند از زمین برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment