- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دریغا در این خانه دمی بگشودی مونس خویش بدیدی دل هر موجودی
2 چشم یعقوب به دیدار پسر شاد شدی ساقی وصل شراب صمدی پیمودی
3 رو نمودی که منم شاهد تو باک مدار از زیان هیچ میندیش چو دیدی سودی
4 هیچ کس رشک نبردی که فلان دست ببرد هر کسی در چمن روح به کام آسودی
5 نیست روزی که سپاه شبش آرد غارت نیست دینار و درم یا هوس معدودی
6 حاجتت نیست که یاد طرب کهنه کنی کی بود در خضر خلد غم امرودی
7 صد هزاران گره جمع شده بر دل ما از نصیب کرمش آب شدی بگشودی
8 صورت حشو خیالات ره ما بستند تیغ خورشید رخش خفیه شده در خودی
9 طالب جمله وی است و لقبش مطلوبی عابد جمله وی است و لقبش معبودی
10 خادم و مؤذن این مسجد تن جان شماست ساجدی گشته نهان در صفت مسجودی
11 ای ایازت دل و جان شمس حق تبریزی نیست در هر دو جهان چون تو شه محمودی