- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دریغا کهربا با امزیک و فیروزه نگین آن بصافی بی نظیر و این بخوبی بی قرین
2 آن یکی افتاد از کالسکه اندر آستان وین به بزم نصرة الدوله برفت از آستین
3 آن یکی انگشتری را حضرت والای راد داده بهر زیب دست ساعدالملک مهین
4 و آن دگر همزاد لعل فرخ میراجل در صفا و راستی مانند نای حور عین
5 ساعدالملک ارنگین گم کرد خود بشگفت نی زانکه جم را نیز چندی یاوه شد از کف نگین
6 هست بگشفت آنکه گم شد مریمی کاندر دمید بادها در پیکرش روح القدس روح الامین
7 ناگوار آید طعام از بعد خسرانی چنان پرخمار آید شراب از بهر فقدانی چنین
8 میزبان گر انگبین برخوان مهمانان نهد میهمانان را در این خوان سرکه گردد انگبین