آن از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 18

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

آن شنیدی که در دهی پیری

1 آن شنیدی که در دهی پیری خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری

2 رفت در پیش قاضی آن درویش گفت بنگر مرا چه آمد پیش

3 شحنه سرمست بود در میدان تیری افکند و زد مرا بر جان

4 قاضی او را بگفت از سرِ خشم قلتبانا نگه نداری چشم

5 تیر شحنه به خون بیالودی تا مرا درد سر بیفزودی

6 جفت گاوت به شحنهٔ ده ده وز چنین دردسر به نفس بجه

7 تا دل شحنه بر تو گردد خوش ورنه اندر زند به جانت آتش

8 گفت گشتم به حکم تو راضی چون بُوَد خشم شحنه و قاضی

9 ای ملک سیرت ملک سیما ملک دنیا به تست درد و دوا

10 زین چنین قاضیان هرزه درای خلق را گوش کن ز بهر خدا

عکس نوشته
کامنت
comment