آن از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 27

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

آن شنیدی که عُمّر خطاب

1 آن شنیدی که عُمّر خطاب دید قومی نشسته در محراب

2 کرد از آن قوم میر عدل سؤال که کدامید چیستتان احوال

3 جمله گفتند ما رفیقانیم همه یک راه و یک طریقانیم

4 یکدگر را برادران شده‌ایم یک دل و جان و یک زبان شده‌ایم

5 گفت عُمّر که بی‌حضور دگر کیسهٔ یکدگر کنید نظر

6 سیم یکدیگران به خرج کنید یا به حکم حساب درج کنید

7 همه گفتند زانِ خویش خوریم وز زر و سیم یار بی‌خبریم

8 گفت عُمّر که کار محکم نیست وین سخن جمله را مسلم نیست

9 به دل آنگه برادران باشید که زر و سیم یار برپاشید

10 هیچ ناید تغیّری پیدا نبود غم جدا و کیسه جدا

11 نه یکی را بُودَ ز مال افواج وان دگر کس به جبّه‌ای محتاج

12 همه یکسان توانگر و درویش به زر و سیم ناشده کم و بیش

13 پیش از این دوستان چنین بودند کز غم یکدگر نیاسودند

14 جان یکی بودی از بُدی تن دو حال بودی یکی و مسکن دو

15 این زمان دوستان نه زینسانند همه از بیم نان هراسانند

16 هریکی را شده است یکتا نان مهتر از کوه قاف در میزان

17 همه نان کور و حجره زادانند ریش خود می‌ریند و شادانند

عکس نوشته
کامنت
comment