- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ذم شنیدی ز مرغ عیسیرو مدحم اکنون ز آفتاب شنو
2 گرچه چون من سخنگزاری نیست بهتر از شاه گوش داری نیست
3 ورچه زین به سخن گزارد شاه چشم دارم که گوش دارد شاه
4 خود چه گویم که در سپید و سیاه نیک دانم که نیک داند شاه
5 همچو شمس است شعر من تابان لیک جرمش در آسمان پنهان
6 مثلّ مادح تو چون جانست فعل پیدا و ذات پنهانست
7 نافه و نحل و پیله را مانم که ز پیدا بهست پنهانم
8 مه که خورشید را برو بندند چون جدا گشت ازو برو خندند
9 بر کهی کز مهان نهان باشد گر بخندند جای آن باشد
10 باشد از دور خوش به گوش مجاز از من آوازه وز دهل آواز
11 خاصه سست و ضعیفم و واله چون دل نافه و تن ناقه
12 چون نباشد بر اوج گردون مه پس عُطارد همیشه تنها به
13 همچو ابرم ز دست مشتی گل آب در چشم و آتش اندر دل
14 آب و آتش ز دیده و دل من غرقه دارد همیشه منزل من
15 باد در زیر امر و فرمانت ملک هم گوشهٔ سلیمانت
16 عقل و فرهنگ و جود دین تو باد نقش جاوید بر نگین تو باد
17 آفریننده باد یار ترا کافرید او بزرگوار ترا