آن کز دل خود ندیده باشی از سحاب اصفهانی غزل 301

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

آن کز دل خود ندیده باشی

1 آن کز دل خود ندیده باشی رحم است اگر شنیده باشی

2 ترسم که زخود گذشته باشم وقتی به سرم رسیده باشی

3 یا رب چه بود در او به جز مهر حسنی که نیافریده باشی؟

4 بی طاقتی دل ای دل دوست هنگام وصال دیده باشی

5 در وصل ز بیم هجر گاهی در سینه اگر طپیده باشی

6 از ساغر هجر زهر حرمان آن روز به خون کشیده باشی

7 از رشته ی صبر و ناخن شوق گه دوخته گه دریده باشی

8 خوش آن که شبی به محفل من پیمانه ی می کشیده باشی

9 پیمان (سحاب) و عهد اغیار این بسته و آن بریده باشی

عکس نوشته
کامنت
comment