- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای حسن تو جلوه میکند وین همه پرده بستهای
2 خاطر عام بردهای خون خواص خوردهای ما همه صید کردهای خود ز کمند جستهای
3 از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم هم تو که خستهای دلم مرهم ریش خستهای
4 گر به جراحت و الم دل بشکستیم چه غم میشنوم که دم به دم پیش دل شکستهای