- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که با من مهربان صد کینه در دل داشتی بد همیکردی و بد را نیک میانگاشتی
2 روز و شب از صحبت ما بر حذر بودی ازآنک دوستدار خویش را دشمن همی پنداشتی
3 من چو سگ زین آستان رو وانگردانم بسنگ یار آهو چشم اگر با من کند گرگ آشتی
4 بر سپاه دل شکست افتاد تا تو سرو قد قامتی در صف خوبان چون علم افراشتی
5 بر سر شاخ زبان جز میوه ذکرت نرست تا تو در باغ دلم تخم محبت کاشتی
6 ز آتش اندوه تو رنگ از رخ آب از روی رفت هر کرا بر صفحه دل نقش خود بنگاشتی
7 ای ز اول تا بآخر لاف من از لطف تو آخرم مفگن چو در اول توام برداشتی
8 سیف فرغانی دگر با خویشتن نامد ز شوق تا تو رفتی و ورا بی خویشتن بگذاشتی
9 با تو چون بنده عتابی بود سعدی را که گفت «یاد می داری که با ما جنگ در سر داشتی»