1 ما را چو عهد خویش فراموش کردهای گویا حدیث مدعیان گوش کردهای
2 بر روی زهره خط غلامی کشیدهای چون تار طره زیب بناگوش کردهای
3 تا قلب عاشقان شکند لشکر غمت مه را ز مشک سوده زرهپوش کردهای
4 سجادهها ز دوش فکندند زاهدان زان شیوههای خوش که شب دوش کردهای
5 ای ترک نیم مست که ما را به غمزهای مست و خراب و واله و مدهوش کردهای
6 جانم فدای جان چنان ساقیای که او این بادهها که از خُم سر نوش کردهای
7 ما دیگ دل بر آتش سوزان نهادهایم ای مدعی بگو تو چرا جوش کردهای
8 از نامرادی من بیچاره فارغی چون تو مراد خویش در آغوش کردهای
9 تو طوطی حسین و شکر گفته حبیب شکر چه حاصل است تو خاموش کردهای
دیدگاهها **