دی عهد و توبه از جلال الدین محمد مولوی غزل 2946

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی

1 دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی

2 دی بایزید بودی و اندر مزید بودی و امروز در خرابی دردی فروش و مستی

3 دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان ازرق مپوش ای جان تا که صنم پرستی

4 امروز بس خرابی هم جام آفتابی نی کدخدای ماهی نی شوهر مهستی

5 افزونی از مساکن بیرونی از معادن آن نیستی ولیکن هستی چنانک هستی

6 یک گوشه بسته بودی زان گوشه خسته بودی آن بسته را گشودی رستی تمام رستی

7 حیوان سوار نبود جز بهر کار نبود حیوان نه‌ای تو حیی جستی ز کار جستی

8 تو پیک آسمانی چون ماه کی توانی تا تو سوار پایی تا تو به دست شستی

9 خامش مده نشانی گر چه ز هر بیانی شد مرهم جهانی هر خسته‌ای که خستی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر