-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی
2 دی بایزید بودی و اندر مزید بودی و امروز در خرابی دردی فروش و مستی
3 دردی بنوش ای جان بسکل ز هوش ای جان ازرق مپوش ای جان تا که صنم پرستی
4 امروز بس خرابی هم جام آفتابی نی کدخدای ماهی نی شوهر مهستی
5 افزونی از مساکن بیرونی از معادن آن نیستی ولیکن هستی چنانک هستی
6 یک گوشه بسته بودی زان گوشه خسته بودی آن بسته را گشودی رستی تمام رستی
7 حیوان سوار نبود جز بهر کار نبود حیوان نهای تو حیی جستی ز کار جستی
8 تو پیک آسمانی چون ماه کی توانی تا تو سوار پایی تا تو به دست شستی
9 خامش مده نشانی گر چه ز هر بیانی شد مرهم جهانی هر خستهای که خستی