- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که از سیم خام تن داری قامتی همچو نارون داری
2 در قبایی کسی نمی داند که تو در پیرهن چه تن داری
3 تا نگفتی سخن ندانستم که تو شیرین زبان دهن داری
4 تو بدان دام زلف ودانه خال صد گرفتار همچو من داری
5 تو چنین چشم و ابروی فتان بهر آشوب مرد وزن داری
6 زیر هر غمزه یی نمی دانم که چه ترکان تیغ زن داری
7 در همه شهر دل نماند درست تا چنان زلف پر شکن داری
8 زنده در خرقهای درویشان چه شهیدان بی کفن داری
9 در فراق تو سیف فرغانی می کند صبر و خویشتن داری