- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک زبان داری و صد عشوهگری من و صد جان ز پی عشوه خری
2 از جگر خوردن توبه نکنی زانکه پرورده به خون جگری
3 زهره داری تو ز بیم دل خویش که بهر دم جگر ما بخوری
4 گفته بودی که تمامم به وفا برو ای شوخ که بس مختصری
5 به دعای سحری خواستمت کارم افتاد به آه سحری
6 دست هجر تو دهانم بر دوخت تا نگویم که مکن پرده دری
7 چند در چند همی بینم جور چکنم گر نکنم نوحهگری
8 آب خاقانی گفتی ببرم بردهای بالله و حقا که بری