1 کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی
2 بود بیغیرت که نقش یار را بر سنگ کند ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی
1 ما به غم خو کردهایم ای دوست ما را غم فرست تحفهای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست
2 جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست
1 خاکی دلم که در لب آن نازنین گریخت تشنه است کاندر آبخور آتشین گریخت
2 نالم چو ز آب آتش و جوشم چو ز آتش آب تا دل در آب و آتش آن نازنین گریخت
1 سر به عدم درنه و یاران طلب بوی وفا خواهی ازیشان طلب
2 بر سر عالم شو و هم جنس جوی در تک دریا رو و مرجان طلب