-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گنج عمری داشتی خاقانیا کم کم از گنج تو گم شد آه آه
2 شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه
3 در زیان عمر یکسانند خلق خواه درویش است، خواهی پادشاه
4 از کیا درگیر کز زر یافت تاج تا شبانی کز گیا دارد کلاه
5 بامدادان روز چون سر برزند بر همه یکسان درآید شامگاه
6 هرکه را بیصرف کم شد نقد عمر هست مغبون اندر این بازارگاه
7 عمر کاهد تن گدازد دور چرخ اینت چرخ تن گداز عمر کاه
8 جزوی از من کم شود، جزوی ز میر روزی از من بگذرد، روزی ز شاه
9 از گدائی چون من و میری چو تو عمر یکسان میستاند سال و ماه
10 کام ثعبان را چه خرچنگ و چه مور سیل طوفان را چه خرسنگ و چه کاه
11 آتش سوزان و داس تیز را یک صفت باشد تر و خشک گیاه
12 شمع را از باد کی باشد امان؟ پنبه را ز آتش کجا باشد پناه
13 شاه محجوب است و من آگه ز کار شاه مشغول است و من فارغ ز جاه
14 بلکه من آزادم او در بند آز بلکه من آگاهم او غافل ز راه