ای دوست‌تر از جانم زین بیش از سیف فرغانی غزل 396

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم

1 ای دوست‌تر از جانم زین بیش مرنجانم گر زخم زنی شاید بر دیده گریانم

2 در نرد هوس خوبان بسیار مرا بردند تا عشق تو می‌بازم خود هیچ نمی‌دانم

3 بر فرش وصال تو آن روز که پا کوبم بر تارک عرش آید دستی که برافشانم

4 چون پای فراغت را در دامن صبر آرم تا دست غمت نبود کوته ز گریبانم

5 پیوند غمت ما را ببرید ز شادی‌ها من کند بدم عشقت مالید بر افسانم

6 گفتی چه شود دانی کز مشک سیه گردی بر عارضم افشاند این زلف پریشانم

7 یعنی که محقق دان نسخ همه خوبان را چون گرد عذار آمد آن خط چو ریحانم

8 در کارگه وصلت گر نیست مرا کاری هم دولت من روزی کاری بکند دانم

9 بخت من مسکین بین کز دولت عشقت من سعدی دگر گشتم زآن روی گلستانم

10 گویند که می دارد دل خسته تو را؟ گویم این دوست که من دارم و آن یار که من دانم

عکس نوشته
کامنت
comment